سه خاطره مرگ آسا در سه روز

سرگذشت دانشجوی بخت برگشته
سه خاطره مرگ آسا در سه روز
 
 
من هم مثل خیلی دیگر از کنکوری ها ، پس از قبولی در کنکور ، از تهران به سوی بهشهر مازندران راهی شدم تا در دانشگاه علم و صنعت آن شهر ثبت نام کنم.
محلی که برای اسکان خود در نظر گرفتم ، بین ساری و نکا است . نزدیک هتل بادله ، که تا بهشهر حدود 30 کیلو متر فاصله دارد. خوب به طبع محل دانشگاه ، مجبورم هر روز در این مسیر به اصطلاح اتوبانی رفت و آمد کنم. در این مسیر معضل بزرگی که وجود دارد، بریدگی های بین مسیر است که بار ها حادثه آفریده ، اما ....
 
روز اولی که برای ثبت نام رفتم ، 7 مهر ماه سال جاری بود . به شدت در مسیر بارندگی بود و کمی مه در جاده بود، با یک دستگاه تاکسی تویوتا که خودروی خطی این مسیر نیز بود به بهشهر می رفتم. شیشه جلو از داخل بخار گرفت ، سیستم تهویه خراب بود و راننده با دستمال بخار ها را پاک می کرد . ناگهان برف پاکن سمت راننده از کار افتاد و راننده رسما از سمت کمک راننده به جاده نگاه می کرد. از سمت چپ خودروی پژو 405 در حال سبقت گرفتن از ما بود و چون رانده تاکسی ما دید نداشت خودرو را به سمت چپ هدایت کرد که ناگهان تکان شدیدی را احساس کردیم. بله ... خودروی ما با 405 برخورد شدیدی پیدا کرد و صندوق عقب تویوتا کامل جمع شد و کاپوت 405 به شدت آسیب دید به طوریکه رادیاتور خودرو وسط جاده کشف شد.
 
خاطره بعدی در همین جاده اتفاق افتاد.
از دانشگاه به سمت منزل میرفتم . یک تریلی حمل خودرو با بار کامل در حال سبقت گرفتن از ما بود که ناگهان از بریدگی میان راه ، یک دیستگاه کامیون با بار تنه درخت که زیاد از حد هم بار زده بود وارد جاده شد. راننده تاکسی ما و تریلی مجاور به شدت ترمز کردند به طوریکه حدود 30 متر خط ترمز از تریلی روی جاده باقی ماند. خودروی ما هم به سمت شانه راه منحرف شد . جالب اینجاست که وقتی از خودرو پیاده شدیم که با راننده کامیون حبت کنیم ، وی در کمال آرامش و با لبخند که حرص هر آدمی را در می آورد از کامیون خارج شد و به ما گفت که متوجه ما نشده است.
 
 
این خاطره در جاده فیروزکوه ، در حین برگشت به تهران اتفاق افتاد.
در مسیر برگشت به تهران ، با خوروهای ساری گشت می آمدم که رو بروی سیمان فیروزکوه ، یک پراید ناگهان ترمز کرد و به سمت جاده کناری منحرف شد . این در حالی بود که بدون راهنما این کار را کرد و چارغ ترمز هم نداشت. بین خودروی ما و پراید مذکور ، یک تاکسی سمند بود که با این اتفاق وی نیز روی پدال ترمز کوبید و با صدای فراوان ایستاد. او نیز بی احتیاطی کرد و فلاشر خود را روشن نکرد. در صورتیکه فلاشر برای این مواقع اختراع شده است. و اینبار هم عمر ما به دنیا بود.البته نمی دانم تا آخر دوره کارشناسی دوام بیاورم یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
در کل این خاطرات را نوشتم تا بدانید کوچکترین مسائل می تواند حادثه آفرین باشند. پس قوانین و مقررات را رعایت کنید. لا اقل برای حفظ جان خود.
 
 
                                                                      خبر نگار منطقه                                           بهشهر مازندران
 
۱۳ مهر ۱۳۸۶ ۲۳:۲۱
تعداد بازدید : ۱,۷۱۸

   استفاده از مطالب تولید شده درسایت و تصاویر این سایت تنها با ذکر منبع و لینک به "سایت carnp.com" مجاز است. 

اظهار نظر

ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

۲۲ اَمرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۳۵
تعداد بازدید: ۱,۳۷۴
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۲۳:۲۰
تعداد بازدید: ۸,۷۴۹
۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۸:۵۴
تعداد بازدید: ۷,۸۴۵
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۷
تعداد بازدید: ۱۲۹,۷۹۹
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۶
تعداد بازدید: ۳۰,۸۶۸
۱۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۴
تعداد بازدید: ۲۰,۹۴۸
۱۰ مهر ۱۳۹۲ - ۹:۵۲
تعداد بازدید: ۱۸,۶۹۷
۰۲ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۹
تعداد بازدید: ۱۳,۳۶۵
۰۶ اَمرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۶
تعداد بازدید: ۲۷,۴۱۷