پسر نشسته پای کامپیوتر داره Carbon بازی می کنه با یه میتسوبیشی گالانت توپ سوپر اسپرت

چرا به خاطر کمبود امکانات باید این همه استعداد های گوناگون در کشورمون تلف بشه ؟


کمک ریسی ،نیتروژن دار همراه با کیت کامل بدنه.
همیشه عشقش این بوده که بره توی بزرگراه بازی کربن سیصد و پنجاه،شصتا با ماشینش گوله کنه.
بعد از 3،2 ساعت بازی کردن همراه با صدای زیاد آهنگ و یه توهم اساسی با هیجان خیلی زیاد از پای کامپیوتر میاد پایین.
هنوزم تو کف شتاب و سرعت ماشینش توی بازیه،یه لحظه یه فکر از تو ذهنش رد می شه:غروب که بابا می یاد، به بهونه ی تمیز کردن ماشین میرم سویچ رو ازش می گیرم و یه چرخی با ماشین می زنم.اما بعد به خودش میگه چرت و پرت نگو !
تا غروب با خودش کلنجار میره که این کار رو بکنه یا نه.
غروب بابا می یاد خیلی خسته ،بعد از اینکه لباساشو عوض کنه و یه چایی میخوره میشینه پای تلویزیون،پسر دوباره اون فکر میاد تو ذهنش:خدایا برم یا نه ؟!
میره پیشه بابا میشینه میگه بابا ماشین خیلی کثیفه،سویچ رو بده برم یه دستی به سر و روش بکشم.بابا هم که خودش حال نداره ماشین رو تمیز کنه از خدا خواسته سویچ رو میده به پسرش.
پسر به بابا میگه:بابا پارکینگ زیاد روشن نیست،میشه ماشین رو بیارم بیرون تمیز کنم؟
بابا اول میگه نه،ممکنه موقعی که داری ماشین رو میاری بیرون بزنیش به این ور اون ور.
پسر به بابا قول میده که حواسش باشه و آروم از پارکینگ بیاد بیرون.
سویچ رو از بابا میگیره،شادی غیر قابل وصفی وجودش رو فرا گرفته اما سعی می کنه در ظاهر چیزی رو نشون نده که تابلو بشه.
میرسه جلوی ماشین تو پارکینگ،یه کم این ور اون ور رو نگاه می کنه ببینه از همسایه های فضول خبری هست یا نه.
میبینه تو پارکینگ هیچ کس نیست.فقط 7 ، 8 تا ماشین خوشگل و نازناری تو پارکینگ هستن.سویچ رو میندازه در ماشین رو باز میکنه،آهنگ مورد علاقش رو میزاره،سویچ رو میندازه و استارت میزنه،بازم نگاه میکنه ببینه کسی نباشه که آمار شیطونی هاش رو به بابا و مامان بده،یه 6،5 تا سر گاز میده تا ماشین سر حال بیاد!
سر گاز آخر،دنده یک،یه تیکاف باحال !
صدای لاستیکهاش تو پارکینگ چند برابر میشه،خیلی بهش حال میده !
سر بالایی پارکینگ رو با حداکثر سرعت طی می کنه
تا اینجا بند 1 قول به بابا رو نقض کرده !
میاد بیرون از پارکینگ،یه کم فکر میکنه ببینه کجا بره که خلوت باشه بتونه یه کم مدل Carboni  رانندگی کنه !
میره 2 تا خیابان اونورتر خونشون،یه خیابون عریض با طول حدود 1 کیلومتر و خیلی هم خلوت.
میزنه کنار یه کم فکر کنه ببینه چه طوری شروع کنه که ماشین تیزتر راه بیفته،میدونه که تیکاف یه کم از شتاب ماشین رو میگیره،پس بدون تیکاف راه می افته،گاز رو تا ته میچسبونه،تازه اینجا می فهمه که این اون گالانت تو کربن نیست،چون دنده 1 اون 90 تا میومد اما هر چه قدر گاز میده می بینه دنده 1 ماشین 55 تا بیشتر راه نمیده !
دنده هارو پر میکنه  3،2،1 سرعتش رسیده به 110 .بدنش داغ شده.میره دنده 4 تا 140 هم میره اما می بینه که داره میرسه آخرای خیابون.کم کم گاز رو شل می کنه، یادش میاد تو کربن همگام با ترمز کردن معکوس هم می گرفته،با سرعت 90 میاد دنده 3 ماشین یه کم حول می کنه !
سرعت رو کم میکنه و کنار وایمیسته،دور میزنه و روز از نو روزی از نو !
گازشو میگیره،اما این دفه میگه تو کربن هروقت به آخر بزرگراه می رسیدم نمیزدم کنار برای دور زدن همیشه یه معکوس یه دستی و یه دور 160،150 درجه.
میرسه آخرای خیابون سرعت رو میاره رو 60 تا یه پیچ میده به ماشین و یه دستی.
-وای خدا چه حالی داد،اما بیش تر از 90 درجه نچرخید !
چند باری این کار رو میکنه ، چشمش میفته به ساعت میبینه داره دیر میشه،سریع میره سمت خونشون.
خدا رو شکر می کنه که شرایط در حالت عادیه !
ماشین رو میاره دم در و یه کم آب میگیره روش که مثلا تمیزش کرده !
بعد از گذاشتن ماشین تو پارکینگ میره بالا و میبینه بابا خوابه،یه کم به خودش فحش میده که چرا زود برگشته ،
اونروز گذشت،اما پسر هر روز داره بیشتر تشنه ی ماشین سواری میشه
5 شنبه ی هفته ی بعد هم ماشین رو بترتیب قبلی می پیچونه !
اما از دفعه ی اول جراتش بیشتر شده،چند تا لایی هم میکشه و میره سمت خیابونهای شلوغ.
دفعه ی ششم میره تو اتوبان تهران کرج!
روزگار به همین منوال سپری میشه ، اما بابا داره یه بوهایی میبره ،چون دیده که داره از دفعه های قبل زودتر بنزین تموم می کنه !
دفعه ی بعد که پسر میگه بابا برم ماشین رو تمیز کنم،بهش میگه نه !
پسر خیلی حالش گرفته میشه،به فکر میفته که حالا که بابا سویچ رو نمیده باید خودش دست به کار شه.
برای ساعت 2 موبایلشو کوک می کنه،وقتی زنگ می خوره سریع ساکتش می کنه که کسی از خواب نپره.
میره سویچ رو برمیداره ، با یه کم پول که بتونه بنزین هم بزنه،ساعت نزدیکای سه و نیمه که برمیگرده خونه،آروم در رو باز میکنه و میره سرجاش حالتی که انگار اصلا اتفاقی نیفتاده میگیره می خوابه !

کم کم بابا اطمینان پیدا می کنه که پسرش داره شیطونی می کنه،به خاطر همین محدود ترش میکنه،پسر از خیر ماشینه خودشون میگذره و به فکر ماشین بابای دوستش می افته،مخ دوستش رو میزنه و با هم ماشین رو میپیچونن.
اما ماشین دوستش یه سوناتای خوشگله که خیلی تیز تر از ماشین خودشونه !
به خاطر همین از اون به بعد میره تو کار کورس گذاشتن !

دست فرمونش خیلی بهتر شده،دیگه حتی  میتونه  بعضی از BMW  ها و Benz  های محل رو هم جا بزاره.
کم کم داره تو شهرک محل سکونتشون معروف میشه !
اما مامان بابای بیچاره روحشون هم از این قضیه خبر نداره، که پسرشون تو سن 15 سالگی داره به یه ماشین باز حرفه ای تبدیل میشه،پسر هم چون میدونه که مامان باباش اگر هم بدونن استقبال نمیکنن،هیچی بهشون نمیگه !

دیگه کار به جایی رسیده که هروقت بین جوانهای محل حرف ماشین بازی پیش میاد نام اون زودتر از بقیه مطرح میشه.
اما واقعا پسر داره حروم میشه چون اگه یکی بود که پرورشش می داد و واقعا باهاش کار می کرد الان می تونست خیلی حرفه ای تر بشه.
اما افسوس که هیچ کس نبود که پشتیبانش باشه،با هرکسی هم که سربسته موضوع رو مطرح می کرد می گفت قبل از گواهینامه گرفتن پشت فرمون نشستن کار خیلی احمقانه ای هست !


همیشه به خودش می گفت کاشکی یه جایی بود با هزینه ی پایین به من تکنیکهای اساسی رانندگی حرفه ای رو یاد می داد اما اگر هم جایی بود یا گواهینامه می خواست یا هزینه اش خیلی بالا بود.


اما واقعا چرا باید اینطوری بشه که پسر بعد از یک سال،از ماشین بازی سیر شد چون دید انقدر مانع سر راهش هست که دیگه هیچ راهی برای پیشرفتش نیست.

اگر یکی بود که پشتیبان پسر بود مطمئنم که چند سال بعد می تونست آبروی ورزش اتومبیلرانی  کشور رو،حتی در سطح بین المللی بخره.
چون همینطور که همه می بینیم و میدونیم ما الان در سطح بین المللی حرفی برای گفتن نداریم.
نمونه ی این پسر رو زیاد داریم،تازه سه چهار سالی هم هست که دخترها هم به این جریان وارد شدن.اما از نوشتن کل این مطلب می خواستم یه چیز بگم:

چرا به خاطر کمبود امکانات باید این همه  استعداد های گوناگون در کشورمون تلف بشه ؟


نویسنده: پوریا ایجادی

۵ تیر ۱۳۸۶ ۲۳:۰۲
تعداد بازدید : ۰

   استفاده از مطالب تولید شده درسایت و تصاویر این سایت تنها با ذکر منبع و لینک به "سایت carnp.com" مجاز است. 

اظهار نظر

ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

۲۲ اَمرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۳۵
تعداد بازدید: ۱,۳۷۹
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۲۳:۲۰
تعداد بازدید: ۸,۷۵۷
۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۸:۵۴
تعداد بازدید: ۷,۸۵۱
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۷
تعداد بازدید: ۱۲۹,۸۱۱
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۶
تعداد بازدید: ۳۰,۸۷۵
۱۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۴
تعداد بازدید: ۲۰,۹۵۱
۱۰ مهر ۱۳۹۲ - ۹:۵۲
تعداد بازدید: ۱۸,۷۰۴
۰۲ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۹
تعداد بازدید: ۱۳,۳۶۶
۰۶ اَمرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۶
تعداد بازدید: ۲۷,۴۲۳