نظریه‌ای وجود دارد ـ که البته نظریه‌پردازش مشخص نیست ـ و آن بر این دلالت دارد که آدم‌ها آرام آرام شبیه اشیایشان می‌شوند. یعنی بسیاری از افراد وجود دارند که شبیه موبایلشان هستند، کهنه و کار راه‌انداز یا نو و به‌روز، اما بی‌کارکرد.

خاطرات موتورسیکلت


این خاصیت این اشیاست که می تواند استفاده کننده از آنها را در چارچوبی معین دسته بندی کند. مثلا به این نکته فکر کنید که شاید 80 درصد رانندگان کامیون رفتار و کرداری شبیه به هم دارند، ادبیات گفتاری شان، مرام و مسلک شان و حتی نوع پوشش و لباسشان یا رانندگان تاکسی یا حتی صنوف دیگر. مثلا کمتر قصابی را می توان پیدا کرد که سبیل نداشته باشد. این که چرا نوع آرایش و اصلاح مو و سبیل را یک شغل و صنف معلوم می کند موضوع بحث نیست، چرا که ما آن نظریه ـ که نظریه پردازش معلوم نیست ـ را به عنوان اصل پذیرفتیم!


موتورسواران هم از این دسته هستند. اگر آنها بعد از ده سال موتور سوار شدن به عنوان مثال اتومبیلی تهیه کنند تا مدت ها رفتارشان با اتومبیل و طبیعتا نوع رانندگی شان همان طور است که پشت موتور می نشستند. انگار یکسری ویژگی شخصیتی و رفتاری را این اشیا و وسایل در خود دارند که به آن وسیله سنجاق شده است.

یعنی حتی اگر یک پزشک تصمیم بگیرد موتورسیکلت بخرد و از فردا از ماشین شاسی بلندش روی زین موتور بنشیند، احتمالا دکمه زیر یقه را باز کند، سیگاری بگیراند و در خیابان ها ویراژ دهد. شاید شما هم اگر پشت موتور سواری نشستید، هوس کنید در سرعت بدون مانع موتورسیکلت سوار از خاطراتتان در کوچه و بازار تعریف کنید.

یکی از مهم ترین ویژگی های پیک های موتوری یا همان مسافرکش های موتوری «خاطره تعریف کردن» است. انگار برای این خاطره تعریف کردن است که هزینه از شما می گیرند و نه رساندن شما به مقصد. همین که مقصد را معلوم کنید موتور سوار به شکل «گوگل واری» در ذهنش خاطره مناسب با شما را جستجو می کند و حاصل جستجو را به شکل مبسوطی طی یک کنفرانس شیوا و نه چندان دوست داشتنی تا مقصد مورد نظر با آب و تاب فراوان تعریف می کند. دومین ویژگی این موتورسوارها ویراژ و سرعت است که البته این ویژگی را اگر از آنها بگیریم در ماهیت شغلی شان تغییر ایجاد می شود و اساسا از لحاظ معنایی کارشان کارکرد و توجیهی ندارد. چرا که افراد به این دلیل موتور سوار می شوند که تند بروند!

جالب تر این که اولین خاطره موتورسوار پس از شنیدن مقصد شما با تصادفات شروع می شود. «من تو همین خیابان یه بار رفتم زیر یه تریلی 18 چرخ»، «یه بار با همین موتور یه سارق مسلح رو دستگیر کردم»، «یه بار تو همین اتوبان تو زمستون با 130 کیلومتر می رفتم». خاطرات ترسناک که هیچ کدام هم سندی از واقعیت ندارد معمولا برای نشان دادن تبحر راننده تعریف می شود، اما نتیجه ای که پس از تعریف آن به دست می آید خواهش و تمنای مسافر است که «اگه میشه یه کم آروم تر برید من خیلی هم عجله ندارم» و درست در همین زمان است که راننده، سیگاری گوشه لب می گذارد و با ته لبخندی از شیطنت که شما آن را از گوشه آینه بغل موتور می بینید به راهش ادامه می دهد.

میثم اسماعیلی / جام جم
۱۶ مهر ۱۳۹۲ ۰۹:۳۳
تعداد بازدید : ۱,۳۸۹

   استفاده از مطالب تولید شده درسایت و تصاویر این سایت تنها با ذکر منبع و لینک به "سایت carnp.com" مجاز است. 

اظهار نظر

ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

۲۲ اَمرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۳۵
تعداد بازدید: ۱,۳۸۱
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۲۳:۲۰
تعداد بازدید: ۸,۷۵۸
۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۸:۵۴
تعداد بازدید: ۷,۸۵۱
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۷
تعداد بازدید: ۱۲۹,۸۳۰
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۶
تعداد بازدید: ۳۰,۸۷۷
۱۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۴
تعداد بازدید: ۲۰,۹۵۳
۱۰ مهر ۱۳۹۲ - ۹:۵۲
تعداد بازدید: ۱۸,۷۰۵
۰۲ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۹
تعداد بازدید: ۱۳,۳۶۸
۰۶ اَمرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۶
تعداد بازدید: ۲۷,۴۲۶