گزارش حضور یکروزه در یک آموزشگاه رانندگی
: آموزشگاه رانندگی در تمام تاریخ این پدیده، اوایل مسیری بود سهلالوصول برای گواهینامه و شده تنها پل اخذ تصدیق، شده مونوپولی و آموزشگاهها هم برای جلب مشتری خدمات بهتری ارائه میکنند.
حالا عدهای که شرایط خاصی دارند مجوزی میگیرند و به لطف مجوزشان دفتری راه میاندازند برای فروش گواهینامه که داستانی دارد برای خودش. بعد همه باید بیایند، صف بکشند، به جای اخم افسرهای شهرک آزمایش با منشیهای مدرن و مدرسان رانندگی و ممتحنان کمحرف سر و کلهای شیرین بزنند، این میشود مسیر جدید رانندگی در ایران؛ اما پرسش اینجاست اینها که میبینیم را ناظران هم میبینند؟ گزارش ما یک روز کامل در یک آموزشگاه است بدون حرف اضافی و بدون سانسور.
ثبتنام، رویای شیرین رانندگیبرای شرکت در آموزشگاه رانندگی به سحرخیزی نیازی نیست، درست مثل بانکها باجهبندی شده است و برای این کار هر زمان که اقدام کنید هستند کسانی که این ثبتنام را انجام بدهند، با این تفاوت که در ساعات پیک کاری، شما باید در صف بایستید.
صف هم کلمه آشنایی است که در اینجا تشکیل شده از یکسری نوجوان تازه هجده رد کرده، یک سری خانمهای خاص که بعضیهایشان توجهی به تابلوهای «رعایت کنید» ندارند، یک سری افرادی که نگاهشان به گواهینامه یک وسیله تجملاتی است و یک سری آدم معمولی با خواستههای معمولی!
نوجوانها از همه بیشتر عجله دارند، با تیپهای امروزی و گواهیهای اشتغال به تحصیل که وقتی گپ میزنی گواهینامه را دیواری میبینی مقابل آرزوی رانندگی و در اغلب افراد نقش پدر و مادری پررنگ دیده میشود که رانندگی یا اصلا خرید خودرو را منوط به اخذ تصدیق کردهاند، غافل از اینکه راه خیلی دوری هم ندارند این گواهینامههای امروزی!
گروه دیگری هم در این بین خانمهایی هستند در بازه سنی 25 تا 35 که میخواهند برای پولشان یا احیانا پول همسرشان چالهای بکنند و چه چالهای بهتر از خودرو!
در این میان هم هستند افرادی که بعد از عمری رانندگی یاد گواهینامه افتادهاند یا پس از عمری بیماشینی بالاخره فهمیدهاند راز بقا در تهران به چیست.
هر چه هست اینجا همه در یک صف میایستند تا مدارکشان را به منشیای تحویل دهند که اغلب همه را به یک چشم میبیند و مانند بسیاری از دفاتر دولتی و نیمه دولتی، حالا که زورش به همه میرسد حسابی قدرتنمایی میکند. به هر حال همه را باید به یک چشم دید، آن هم در جایی که همه با هر سابقهای در یک صف میایستند.
تکمیل مدارک کار بسیار سختی است. همه چیز یک برگ کپی میخواهد. برگه تعیین گروه خونی، چند قطعه عکس و گواهی پزشکی که مثلا معاینه چشم است، ولی همه چیز را چک میکنند و خودش برای خودش داستانی است. به هر حال بروکراسی که عرضه حذفش را نداشتیم نیازمند کاغذ است و فتوکپی میتواند برای سنگینترکردن پروندهها نقشی اساسی ایفا کند.
دیگر به پول شمردن هم نیازی نیست. چنان دستگاه کارتخوان زیاد شده که شما مشتری هر بانکی باشید، به آسانی، در کمترین زمان و براحتی کشیدن یک کارت میتوانید هزینه خرید گواهینامه را بپردازید.
آموزش تئوریکلاسهای آموزشی بر دو قسماند، عملی و تئوری. شما برای اخذ گواهینامه باید ابتدا کلاس تئوری را پشت سر بگذارید. اتفاقا این یکی سختگیری بیش از حد دارد و غیبت از کسی پذیرفته نیست. شما باید سقف زمانی خود را پر کنید.
کلاسها اما بخش فنی هم دارند. خیلی یاد نمیدهد. بهاندازهای که وقتی بعدها کاپوت ماشین را بالا زدید یک سری آهن و پلاستیک آشنا به چشمتان میخورد و اتفاقا هر چه به ذهنتان فشار میآورید، یادتان نمیآید این وسیلهها چه نقشی در تحرک خودروی شما بازی میکنند.
کلاسهای تئوری اجباری هستند. اینقدر نکات مثبت و آموزنده دارند که اگر دویست ساعت هم شرکت کنید بالاخره باید کتاب آییننامه را تورق کنید، چون اصولا کلاسها خیلی تاثیری در امتحان آییننامه شما ندارد. همه خوشحال میآیند و به لطف خدا خوشحال میروند. الحمدلله! میماند یکسری کلاس عملی که البته فلسفه آن از همه چیز سواست.
کلاس عملیمربیها دو دستهاند؛ دسته اول چندان علاقهای به آموزش ندارند و مثل کارمندها ساعت کار پر میکنند، مثل طرفداران تیم فوتبال برنده هم که از دقیقه 75 یا 80 شروع به کشیدن سوت ممتد میکنند، آنها هم از نیمساعت مانده به پایان کلاس مسیرها را طوری انتخاب میکنند که بعضی وقتها میبینی سه بار از جلوی در آموزشگاه رد شدهاند. حالا حساب کنید شاگردشان هم کمی رانندگی بلد باشد، حوصله مربی حسابی سر میرد.دسته دوم هم ـ که انشاءالله تعدادشان بیشتر از دسته اول باشد ـ آنهایی هستند که انگار ذاتا معلم هستند. دلشان میتپد برای یاد دادن. بگذریم که صف نوبتشان بهاندازه جراحان قلب شلوغ است و باید از دو ماه قبل برای گرفتن کلاس با این دست مربیان با حوصله نوبت گرفت. معمولا افراد مربیان خانم و آقایان جا افتاده و خوشاخلاق را ترجیح میدهند، اما خب همه انگشتان دست یک جور نیست.بگذریم که البته تبدیل نوع اول به نوع دوم هم چندان سخت نیست. مربیان نوع اول و نوع دوم همه به یک اندازه (با اندکی تلورانس) کار بلد هستند. روشهایی هست که بتوانید آمپر حوصله مربیان نوع اول را دستکاری کرده و آنها را به نوع دوم تبدیل کنید. چند نفر از حاضران این را به ما گفتند. راست و دروغش گردن خودشان.
تفرج صبحگاهی با خودروهای آموزشیبا کلی عجز و لابه یک نفر حاضر شد ما را به عنوان همراه خود جا بزند و گشتی صبحگاهی همراه مربی آموزشگاه بزنیم. مربی عاقل مردی است چهل و یکی دو ساله که پیراهن مردانه به تن دارد با آستینهای تا خورده تا پایین آرنج و کتی که پشت شیشه عقب پهن کرده است، با یک بطری آب معدنی، یک بسته بیسکویت ساقه طلایی، یک لیوان شیشه ای، یک شیشه ترشی خالی پر از قند و یک فلاسک فشاری که هر از چندگاهی تعارفمان میکند به چای.
چهارچشمی حواسش به خیابان است و گاهی وقتها دست راستش را از روی پایش بر میدارد و با اشاره مسیر و خطر را نشان میدهد.
از پورسانت سنگین آموزشگاه گرفته تا هزینههای سرسامآور بنزین و لاستیک و روغن میگوید و دست آخر هم یکی دو تا پارک دوبل و دو لیوان چای و چرخی در خیابان و یکی دو کار شخصی و میرسیم جلوی آموزشگاه احتمالا. این برنامه ده جلسه تمرین رانندگی با مربیان نوع اول است بدون کم و کاست!
آزمون آییننامه، تستی مثل کنکورامتحانها اول صبح برگزار میشود. قبضهای بانکی که پرداخت شد باید امتحان آییننامه بدهید، آن هم در همان آموزشگاه با این تفاوت که فضا کمی جدیتر میشود.
برای امتحانات عموما از بازنشستهها استفاده میشود. یکسری برگه با سوالهای تستی که تحت هر شرایطی بیش از دو غلط نمیپذیرد. اشتباه سوم مساوی مردودی در امتحان است، درست مثل همان شهرک آزمایش.
شوخی هم نـــدارند. برگه امتحان هر کس معمولا منحصر به فرد است و چیزی به نام تقلب هم میگویند وجود خارجی ندارد ـ انشاءالله که راست بگویند ـ حتی خطخوردگی هم قبول نمیکنند. فقط تنها راه این است که کتاب را خوانده باشی. آموزشهای کلاسی خیلی هم به یاد ماندنی نیست آن هم در این روش تدریس.
قبول شدهها راهی امتحان شهر میشوند و مردودها میتوانند همین فردا برای امتحان مجدد پول بپردازند و دوباره مراجعه کنند. آنقدر این پروسه تکرار میشود تا قبول شوید.
امتحان شهر، غول مرحله آخرامتحان شهر، اما کمی متفاوت است. آقایان را یک نوبت و خانمها را در یک نوبت دیگر میبرند. آن قدیمها که شما شاید یادتان نیاید ـ یا شاید هم بیاید ـ با پیکان امتحان میگرفتند. کلاجش هم معمولا اینقدر بالا بود که حرفهای هم بودی قاطی میکــــردی. با این همه خیلی باید بد امتحان میدادی تا مردودت کنند! حــــتی جلوی چشم من یک نــفر که خاموش کرد نمره قبولی گرفت.
امروزه اما کمی فرق میکند. افسرهای بازنـــشسته از هر ده کارآموز بار اولی معمولا شش نفری را مردود میکردند، زهرچشم بود، هزینه تراشی یا بخت ما هرچه بود بیش از نیمی از بار اولیها مردود میشدند، میرفتند پنج هزار تومان میپرداختند و یک هفته بعد و پس از سپری کردن چندساعت با مربیان که حالا بیشتر قدرشان را میدانند در امتحان شرکت میکردند. هرچند بین آموزش و امتحان تناسب خاصی دیده نمیشد، ولی میتوان این تناسب را برقرار کرد. روشهایی هم هست که بگذریم.بعضی از قبول شدهها هم که انگار بورسیه کمبریج گرفته باشند چنان پیاده میشوند و در دلشان قند آب میشود که خیلی حاضر به حرفزدن نیستند و اولین کاری که میکنند با تلفن همراهشان تمام عالم و آدم را خبر میکنند.
آموزشگاه هم یک فیش تحویل میدهد که روی آن نوشته شده اعتباری برای رانندگی ندارد و بیشتر قبض پست است. پست هم یک ماه بعد گواهینامه را در بسته با پاکتی که پول آن را قبلا پرداختهاید و تمبر هم به هزینه شما زده شده گواهینامه را در ازای پرداخت دو تا پنج هزارتومان شیرینی تقدیمتان میکند. باشد که با این کلاسهای آموزشی، یک امتحان، یکسری آموزش تئوری و یک ماه باد خوردن به پشت کمرتان رانندهای باشید در خور خیابانهای شهر تهران! انشاءالله.
گواهینامه پولی؛ گواهینامه شهرکی!شروع دهه 80 با ورود گواهینامههای 70 هزار تومانی همراه بود. جوانها شده بودند دو دسته! آنها که هفتاد چوق آموزشگاه را نداشتند یا زورشان میآمد و آنها که از اسم شهرک آزمایش هم میترسیدند و حاضر بودند 70 که هیچ، 700 هزارتومان بدهند.
همه ده ساله بود با یک شکل، یک قیافه و حتی یک مهر! فقط جوان ترها کرکری شان بود که مثلا من از شهرک بار اول گرفتم و فلانی از آموزشگاه بار سوم قبول شد. هرچند هیچ وقت مهم نیست مدرکت را از کجا میگیری. مهم این است که تو مجوز رانندگی داری، حالا به قیمت هزار تومان یا70 هزارتومان!
مرتضی درخشان / جامجم